عن النبى(ص):
يقول الله تبارك و تعالى:
ولاية على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى.
جامع الاخبار: 52، ح 7.
پيامبر اكرم(ص) فرمود:
خداوند مىفرمايد: ولايت على بن ابيطالب دژ محكم من است، پس هر كس داخل قلعه من
گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها به ارمغان می آورد
سحری خوردن کنار آرپی چی و مسلسل، وضو با آب سرد و قنوت در دل شب توصیف ناشدنی است. ربنای لحظات افطار از پایان یک روزه خبر می داد، ربنایی که تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود. بچه ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو می گرفتند.
ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می زد و افطاری را توزیع می کرد.
سادگی و صمیمیت در سفره افطار ما موج می زد و ما خوشحال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود سر سفره می نشستیم و بعد از خواندن دعا با نان و خرما افطار می کردیم .دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت .
معنویتی که « السلام علیک یااباعبدالله » « زیارت عاشورا » و یا « وجیه عندالله اشفع لناعندالله » در توسل به سفره افطار و سحر ما هدیه می کرد غیرقابل توصیف است و همین بنیه ی معنوی و عدم غفلت از لحظات معنوی رزمندگان را از دیگران ممتاز کرده بود.
نمی توانم این لحظات را برای شما بیان کنم در لشگر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردم اما جاذبه این ماه مرا در کردستان ماندگار کرد. ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها به ارمغان می آورد.
برکت دعا در کنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحری خوردن کنار آرپی چی و مسلسل، وضو با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام روبروی آسمان بدون هیچ حجابی که تو را از دیدن وسعت ها بی نصیب کند، گریه ی بچه های عاشق در رکوع و همه چیز برای یک مهمانی خدا آماده بود.
حجت الاسلام علی اکبر محمدی
نماز جمعه جایی برای کودکان هست؟ نیست؟..
تعملی از علل حضور کمرنگ جوانان در نماز جمعه:
چه اشکالی دارد که ستاد نماز جمعه در روز جهانی کودک برای کودکان و نوجوانان در محل برگزاری نماز جمعه، قبل از شروع شدن خطبهها مراسمی را برای آنان تدارک ببیند؟
بدون شک اگر این مراسمات انجام گیرد این کودک و نوجوان با آن خاطر خوب در ذهن در جوانی و بزرگسالی در این مکانها حضور پیدا خواهد کرد. شما فرض کنید در صدا و سیما و در بیلبردها شهر تبلیغ شود که در روز جهانی کودک مراسم بزرگ و باشکوهی در روز جمعه در دانشگاه تهران ودر محل برگزاری نماز جمعه برگزار شود و ازهمه پدران ومادران بخواهند که همراه با فرزندان خود در این مراسم حضور پیدا کنند و بعداز آن اجرای سرودهای با نشاط وانقلابی، برگزاری مسابقات متنوع اجرای نمایش و دادن هدیههای فرهنگی و مذهبی به کودکان مراسم را به پایان برسانند.
از طرفی دیگر این کودکانی که به همراه پدر و مادرهای خود که شاید آنها هم اولین بار است در این مکانها حضور پیدا میکنند و نماز جمعه را میخوانند، با شادی و خاطره خوب نماز جمعه را ترک میکنند و شاید هفتههای آینده هم از والدین خود بخواهند که آنها را به نماز جمعه ببرند و این ارتباط گیری با نوجوان هر هفته ادامه پیدا کند، این میشود که این نوجوانان وقتی از محیط نماز جمعه خاطره خوبی داشته باشند وبرنامههای فرهنگی ورزشی و تفریحی را مشاهده میکند، در ایام جوانی هم حضور مستمر پیدا خواهند کرد.
شاید برخی افراد متعصب از این اقدام ناراحت شوند و بگویند نماز جمعه که کار این قرتی بازیها نیست! در حالیکه هر عقل سلیمی این را میداند که صحبت کردن برای پیرمردان و یا افراد میانسال چندان کارگشا نیست چرا که خمیر مسیر زمدگی آنها سفت و غیر قابل انعطاف شده است در نتیجه بهترین سرمایه گزاری بر روی کودک و نوجوانی است که شخصیت او در حال شکل گیری میباشد.
نمیدانم این طرح وهزاران طرح دیگر برای مسئولین ستاد نماز جمعه تا چه میزان اهمیت دارد شاید ناراحتی چند پیرمرد متعصب در نماز جمعه را به ناراحتی دل رهبر از حضور کمرنگ جوانان ترجیح دهیم
از مسئولین ستاد نماز جمعه چند سوال میپرسیم:
۱- نماز جمعه تنها برای پیرمردان برگزار میشود؟
۲-چرا جوانان و نوجوانانی که در مراسم مذهبی حضور بسیار با شکوه دارند در نماز جمعه حضور پیدا نمیکنند؟
۳- برگزاری مراسمی در روز جهانی کودک مگر چقدر هزینه دارد؟
۴-چه راهکارهایی را برای جذب کردن فضصای نماز جمعه برای کودکان تدارک دیده اید؟
۵-چرا برخی از ائمه جمعه متانسب با ادبیت جوانان سخن نمیگویند.
۶- تا کی باید شاهد این روند سنتی باشم؟
۷- تا کنون از جوانان خواسته اید تا در اتاق فکر ستاد برگزاری نماز جمعه شرکت کنند.
۸- اصلا اتاق فکری وجود دارد؟
منتظر جوابیه مسولین ستاد نماز جمعه میمانیم...
....................
در پایان با چند توصیه از رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع مسولین ستائ اقامه نماز جمعهاین مطلب را به پایان میرسانیم:
* امام جمعه بايد جواب بدهد كه اگر مردم نمىآيند، چرا نمىآيند؟
اگر امام جمعه طورى عمل بكند، يا طورى حرف بزند، يا نرسيدن به كار را بهگونهيى از خودش نشان بدهد كه در اينجايى كه بايد محور و مركز باشد، مردمِ كمى اجتماع بكنند، او مورد سؤال است كه چرا مردم، اينجا نيستند؟ امام جمعه نبايد بيايد شكايت كند كه مردم نمىآيند. امام جمعه بايد جواب بدهد كه اگر مردم نمىآيند، چرا نمىآيند؟
البته خيلى راحت است كه ما تقصير را به گردن امرى خارج از محدودهى كار خودمان بيندازيم و بگوييم: چون مردم كمبود دارند، گوشت نيست، تخممرغ نيست، به نماز جمعه نمىآيند. اين، كار خيلى راحت و جواب آسانى است؛ اما جواب غيرصحيحى است و هيچ مستدل نيست. مردم در موارد خاصى كه همين تخممرغ هم كم است، سبزى خوردن هم گران است، مىبينيد كه با انگيزه مىآيند. در همانجا، اگر شما يك منبرىِ معروفِ جذابى را دعوت كرديد، مىبينيد همان مردمى كه بهخاطر كمبود تخممرغ و ساير كالاها، به نماز ما نمىآمدند، حالا براى اين منبرى آمدهاند. چه شد؟ اين آقا، با خودش تخممرغ يا سبزى ارزان آورده بود؟! پس مسأله، جاى ديگر است.
وظيفهى جمع كردن مردم، به عهدهى منِ امام جمعه است. بايد ببينم چهطورى مىشود مردم را در اينجا جمع كرد. البته نه جمعكردن با تهديد و تطميع - كه در كار ائمهى جمعه بحمداللَّه وجود ندارد - بلكه جمع كردن از روى جذب، انجذاب، با مطلب خوب، با عمل خوب و با نفس گرمى كه از معنويت و تقوا برمىخيزد. 7/3/1369
* منبرهاى جمعه را بايستى پُرجاذبه كرد
.آقايان! بايد روى اين مسأله فكر كرد. توقع و خواهش من اين است كه آقايان در اين جلسات روى اين مسأله فكر كنند كه چه عواملى را براى اين قضيه مىشود به كار گرفت؛ از چه شيوهى بيانى بايد استفاده كرد و از چگونه مطلبى براى جذب و جاذبه بايد بهره برد. ممكن است بعضى ابتكار لازم در شناختن بيان صحيح نداشته باشند؛ بسيار خوب، بنشينيم ترتيبى بدهيم كه آنچه بايد گفته بشود، با بهترين بيان در مجموعهيى تدوين گردد و در اختيار همه گذاشته شود.
اين طرق را بايد انتخاب كرد: منبرهاى جمعه را بايستى پُرجاذبه كرد و جوانان را به آن جذب نمود. از چيزهايى كه منفّر طباع سالم است، بايستى پرهيز كرد. از چيزهايى كه ايمانها را از روحانى سلب مىكند، بايستى اجتناب كرد. يكى از وظايف عمدهى روحانيت، عبارت از اين است كه اين ايمانها را حفظ كند؛ چون ايمان به روحانيت، همواره ملازم با ايمان به اصل دين بوده است. كمتر كسانى بودهاند كه روحانيت را قبول نداشته باشند، اما يك اعتقاد درست و حسابى به اصل دين داشته باشند. بعضى ادعا كردهاند، ولى ما كمتر يافتهايم. مردم دين را از اين طريق فهميدهاند. ايمان مردم به دين، بايد همراه با ايمانشان به همين مجموعه باشد.25/06/70
بنابراين اينجا، هم پايگاه معنويت است، هم پايگاه مقاومت. قدر اين نماز را، هم آحاد مردم بدانند، هم بخصوص جوانهاى عزيزمان بدانند، و هم آقايان ائمهى جمعهى محترم در سراسر كشور بدانند؛ آنها هم قدر اين نماز را بدانند؛ اين يك منبرى است كه نظير آن ديگر وجود ندارد. كارى كنند كه جاذبهى نماز جمعه، جوانها و دلهاى پاكيزه و مشتاق را به اين سمت بكشاند و اين كانون روز بهروز گرمتر شود.23/06/86 خطبههاى نماز جمعهى تهران
بانوی توحید و شهادت
دوران زندگی دنیایی، نقطه عطف حیات ابدی انسان است که در آن، سعادت یا شقاوت خویش را رقم میزند.
خوشابه حال مؤمنان ؛ آنان که در ایمان خویش چون کوه استوارند و در راه رضای یار، جز به وصل و لقای او نمیاندیشند .
همانانی که در مسیر بندگی، با آهنگ عشق و وفاداری سیر میکنند و در این راه از معبود محبوب خویش جز خوبی
و زیبایی نمیبینند ؛ هر چند در رنج و بلا باشند.
سلام بر قافله سالار کاروان عشق که صبر از شکیبایی او در آزرم شد. بنده راستین الهی که از برکت انفاس معصومان و همت والای خویش، اجر فرزند شهید، خواهر شهید، عمّه شهید و مادر شهید را به کف آورد و جاودانه تاریخ و اسوه حقپویان گردید. او که چشم تیز بین زمان، از دیدار مثل و مانندش در شکیبایی و زیبا نگری محروم ماند و به حیرت نشست. سلام بر بانوی توحید و شهادت، عقیله بنیهاشم، فاطمه صغری؛ زینب کبری علیهاالسلام .
بانوی توحید و شهادت
دوران زندگی دنیایی، نقطه عطف حیات ابدی انسان است که در آن، سعادت یا شقاوت خویش را رقم میزند.
خوشابه حال مؤمنان ؛ آنان که در ایمان خویش چون کوه استوارند و در راه رضای یار، جز به وصل و لقای او نمیاندیشند .
همانانی که در مسیر بندگی، با آهنگ عشق و وفاداری سیر میکنند و در این راه از معبود محبوب خویش جز خوبی
و زیبایی نمیبینند ؛ هر چند در رنج و بلا باشند.
سلام بر قافله سالار کاروان عشق که صبر از شکیبایی او در آزرم شد. بنده راستین الهی که از برکت انفاس معصومان و همت والای خویش، اجر فرزند شهید، خواهر شهید، عمّه شهید و مادر شهید را به کف آورد و جاودانه تاریخ و اسوه حقپویان گردید. او که چشم تیز بین زمان، از دیدار مثل و مانندش در شکیبایی و زیبا نگری محروم ماند و به حیرت نشست. سلام بر بانوی توحید و شهادت، عقیله بنیهاشم، فاطمه صغری؛ زینب کبری علیهاالسلام .
بسم الله الرحمن الرحیم
من از خون شهیدان شرم دارم که خلقی را به خود سرگرم دارم
اقای فرماندار:
لطفا روی خون شهدا پا بگذارید!!!!!
میدانی این حرف ، حرف کیست؟
آری درست حدس زدی، این حرف ، حرف من و توست،من و تویی که هر روز
ده ها بار این جمله را با هم بلند فریاد می زنیم
من و تویی که معتقدیم خون شهدا بی ارزش است،
من و تویی که آن ها را مرده فرض میکنیم،
من و تویی که آرمان هایشان را عقب افتادگی تلقی میکنیم،
و من وتویی که...
تعجب کرده ای؟
تعجب نکن .
مگر غیر از این است؟
کدامتان ادعایی بر خلاف این دارید؟
کدامتان از مفهوم این حرف خود را دور میدانید؟
اگر باز هم میگویی نه،پس خوب گوش کن:
صبحت را با یاد چه کسی آغاز کردی؟بایاد خدا؟؟!؟!؟
حال بگذار برایت از مشکلات شهرمان برایت بگویم.که هر کدامش دل شیعیان علی (ع) را خون کرده.
به خدا نمیدانم از کجا بگویم ؟؟؟
اقای فرماندار محترم تا کی ما باید چوب ترس وغفلت شما را بخوریم.تا چه زمانی باید بی کفایتی زیر دستان شما را تحمل کنیم،چرا کاری برای مردم نمی کنید.؟؟
چرا مشکل سواحل بابلسر حل نمیشود؟چرا من وخانواده ام به خاطر عدم اجرای طرح سالم سازی سواحل از فحشا وبدحجابی نتوانیم
به کنار ساحل برویم؟مگر این دریا مال ما نیست ؟مگر ما حق استفاده از ان را نداریم؟چرا کاری نمیکنی ؟از چه میترسید؟از خدا یا خلق خدا؟اگر از خدا میترسید بدان آن صندلی که بر روی آن نشسته ای مال شهیدان است نه توپس از آن سوء استفاده نکن.....
چرا ناراحت شدی؟ میگویی نگویم؟ چشم نمیگویم،پس تو بگو،
در سکوت و در تنهایی،در خلوت شب،با خدای خودت،بگو،نترس،
برای خدا نمیگویی، برای خودت بگو،
بگو که دیگر واجباتم برایم بی اهمیت شده است،
بگو که از محرمات لذت می برم و غافلم از حال مولایم امام زمان(عج)،
بگو که خون شهدا و عقایدشان برایم بی ارزش شده است نه در گفتارم،بلکه در عملم،
بگو که پا بر روی خون سید الشهدا گذاشته ام و دل زینب کبری(س) را خون کرده ام،
بگو آنقدر غرق دنیا گشته ام که یادم رفته است،شهدا زنده اند و شاهد بر اعمالم،
بگو آنقدر غافلم که فرزند بی بی حضرت فاطمه زهرا(س) را هم از یاد برده ام.
حال تو چه میگویی؟باز هم مخالفت میکنی؟اگر هنوز هم قبول نکرده ای،
از دیگران بپرس تا برایت بگویند،از دیگران بپرس تا برایت از جسم های بی سر بگویند،
تا برایت از بدن های تکه تکه بگویند،تا برایت از لب های تشنه بگویند،
تا برایت از خمپاره و گلوله و خون بگویند،تا برایت از جنون بگویند،
تا برایت از استخوان های بی نشان بگویند،تا برایت از پلاک های زیر خاک بگویند،
تا برایت از نیم پلاک ها بگویند،تا برایت از اسارت ها بگویند،
تا برایت از ندیدن فرزندانشان بگویند،تا برایت از ایثار ها بگویند،
تابرایت از عشق بگویند،تا برایت از دریای خون بگویند،
تا برایت از مشک های پر از اشک بگویند،تا برایت از بچه های بی پدر بگویند،
بپرس تا برایت ار نامردی روزگار سخن بگویند.
آیا هنوز هم می خواهی بشنوی؟ آیا تحمل شنیدن داری؟
آیا تحمل تصوّر جسم های در خار فرو رفته را داری؟ می پرسی چرا در خار فرورفته؟
مگر فراموش کرده ای حکایت آن دلاور مردانی که بی درنگ
بر روی خار ها دراز میکشیدند تا دیگران از روی آنها عبور کنند و به پیروزی برسند.
می دانی این ها برای چه بود؟ برای که بود؟
نگو که برای پس گرفتن خاکشان بود،نگو که برای دفاع از میهنشان بود،
بلکه فریاد بزن برای انتقام گرفتن صورت سیلی خورده بانوی دو عالم بود.
نکند باز هم می خواهی بشنوی؟؟!؟ اما دیگر من نمی توانم بگویم!!،
پس اینبار تو بگو ، تو فکر کن:
اول یادی از دست های بریده علم دار کربلا بکن،
بعد یادی از جسم بی سر امام حسین(ع) و
بعد هم یادی از دختر کوچکشان حضرت رقه(س) ،
نمی گویم که یادی از عبدالله ابن حسن(ع) که خود را سپر امام حسین(ع)کرد بکنی،
زیرا میدانم که شرمنده خواهی شد...
مشکل بعدی شهر ما انجام مسابقات جام رمضان در شب های ماه رحمت خداست.چرا جوانان ما بجای اینکه در شب های ماه رمضان به مساجد و حسینه ها بروند به سالن های فوتبال میروند.یعنی واقعا نمیتوان این مسابقات را در زمان دیگر برگزار کرد.از شما خواهشمندم فکری اساسی برای این مسئله بکنید زیرا جوانان این شهر در خطر هستند.مخصوصا در این جنگ فرهنگی غرب علیه دین وایمان جوانان ما .پیشنهاد من هم به شما این است که با جدیت این مسئله دنبال کنید تا این مسابقات از ماه رمضان به ماه شعبان انتقال پیدا کند.
و در اخر هم از شما خواستار هستم در مسئله ارتحال امام با جدیت بیشتری کار کنید چون واقعا بخشدار های شما کار خاصی انجام نداده اند واز زیر کار در رفته اند.این انقلاب مدیون رهبری مام خمینی (ره) است.پس تقاضا دارم.شخصا وارد گود شوید ودست ما را در اعزام مردم به سالگرد امام را بگیرید.گاهی باید کارهایی انجام داد که فقط خدا ببیند.
پاسداری از خون شهدا غیرت می خواد
غیرتی ایرانی
غیراتی از جنس خون و اعتقاد
و نه غیرتی برخواسته از چشمهای بسته
و نه غیرتی برخواسته از اشتباه
مثل حرکتی در تاریکی
حال نگاهی به خود بیانداز،ببین آیا باز هم میتوانی بگویی*العجل یا مولای*
در حالی که تو باعث میشوی هر جمعه چشم های مولایت بگریند
و دهان مبارکشان ناله استغفار سر دهند.
حرف برای گفتن بسیار است ، اما افسوس که کسی نمیشنود،
افسوس که همه خفته اند.
پس با تو میگویم یا مولای ، که به فریادمان رسی.
یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)
الغوث،الغوث،الغوث
ادرکنی، ادرکنی،ادرکنی
الساعه،الساعه،الساعه
العجل،العجل،العجل!
ما ها همه مسولیم....
مسول قطره قطره خـــــون شهــــدا
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند
یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم
مست از آن دستی که می دانی شدیم
یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت
کوفه در تزویر خود پایان گرفت
کوفه یعنی دستهای ناتنی
کوفه یعنی مردهای منحنی
کوفه یعنی مرد آری مرد نیست
یا اگر هم هست صاحب درد نیست
عده ای رندان بازاری شدند
عده ای رسوایی جاری شدند
آن همه دستی که در شب طی شدند
ابن ملجم های پی در پی شدند........
از سکوت و گریه سرشارم علی
تا همیشه دوستت دارم علی
فرازهایی از سخنان حضرت امام خمینی(ره) درباره شهادت و شهیدان
((از شهادت باكی نیست … شهادت ارثی است كه از اولیا ما به ما می رسد.))
***
((شهادت فخر اولیا بوده است و فخر ما.))
***
شهادت عزت ابدی است، حیات ابدی است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند كه مردن را تمام می دانند و انسان را فانی.))
***
شهادت هدیه ای است از جانب خدای تبارك و تعالی برای آن كسانی كه لایق هستند و دنبال هر شهادتی باید تصمیم ها قوی تر بشود.
***
ملتی كه شهادت برای او سعادت است پیروز است.
***
آنكه شهادت را در آغوش، همچون عزیزی می پذیرد، آن كوردلان نمی توانند مقابله كنند.
***
خط سرخ شهادت آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.
***
همین شهادتها پیروزی را بیمه می كند، همین شهادتهاست كه دشمن شما را رسوا می كند در دنیا.
***
شهادت در راه خدا چیزی نیست كه بتوان آن را با سنجش های بشری و انگیزه های مادی ارزیابی كرد.
***
خداوندا این دفتر و كتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مكن.
***
عزیزان من! از فدائی دادن و نثار جان و مال در راه خدا و اسلام و ملت مسلمان نهراسید كه این شیوه پیغمبر عظیم الشان و اوصیاء و اولیاء آنان بوده و خون ما رنگین تر از خون شهدای كربلا نیست.
***
این حس جلو آمدن برای اسلام و شهادت بود كه ما را به پیروزی رساند.
***
شهید
امیدوارم كه این شهدا در نامه ای كه اسم شهدای بدر و كربلا نوشته می شود اسم اینها نوشته شده باشد.
***
رحمت سرشار خداوند متعال بر شهدای فضیلت، شهدایی كه با نثار خون خود درخت با بركت اسلام را آبیاری نمودند.
***
مگر شهادت هم نگرانی دارد؟ ما دوستانمان كه شهید شدند در جوار رحمت حق هستند، چرا برای اینها دل تنگ باشیم؟
***
چه سعادتمند بودند این شهیدان كه دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نموده و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند.
***
خون سلحشوران كوخ نشین، كاخهای ستم را درهم كوبید.
***
خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند، خوشا به حال آنان كه در این قافله نور، جان و سر باختند، خوشا به حال آنهایی كه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.
بدا به حال آنهایی كه از كنار این معركه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی ساكت و بی تفاوت و یا انتقاد كننده و پرخاشگر گذشتنند
***
رحمت خداوند بر این مجاهدین عظیم الشان كه شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می كند .
***
بسم رب الشهدا
آن روز در آن معرکه مجنون رقصید
بی خود شدو درکنار کارونرقصید
خورشید فرو رفت به اعماق زمین
از شرم برادرم که در خون رقصید
فتح خرمشهر فتح خاک نيست، فتح ارزشهاى اسلامى است. خرمشهر شهر لاله هاى خونين است مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که مىتپيد و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادرى بود که فرزندان خويش را زير بال و پر گرفته بود و در بىپناهى پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نيز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزير شدند که به آن سوى شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهايى بود که جز در بازپسگيرى شهر برآورده نمىشد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
خرمشهر از همان آغاز، خونينشهر شده بود. خرمشهر خونين شهر شده بود تا حقيقت از افق غربت و مظلوميت رزمآوران و بسيجيان غرقه در خون ظاهر شود. آنان در غربت جنگيدند و با مظلوميت به شهادت رسيدند و پيکرهاشان زير تانکهاى شيطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پيوست. اما راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا درنمىيابند. گردش خون در رگهاى زندگى شيرين است اما ريختن آن در پاى محبوب، شيرينتر است؛ و نگو شيرينتر، بگو بسيار بسيار شيرينتر است.
راز خون در آنجاست که همه حيات به خون وابسته است. اگر خون يعنى همه حيات و از ترک اين وابستگى دشوارتر هيچ نيست پس، بيشترين از آن کسى است که دست به دشوارترين عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسى مىبخشد که اين راز را دريابد. آن کس که لذت اين سوختن را چشيد در اين ماندن و بودن جز ملالت و افسردگى هيچ نمىيابد.
آنان را که از مرگ مىترسند از کربلا مىرانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقيقت وجود انسان را از ميان هاويه آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب کردهاند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بياموزد.
آنان را که از مرگ مىترسند از کربلا مىرانند. وقتى که کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معناى شهادت گرفت، هنگام آن بود که شبى عاشورايى برپا شود و کربلائيان پاى در آزمونى دشوار بگذارندا
کربلا مستقر عشاق است و شهيد سيد محمد على جهانآرا چنين کرد تا جز شايستگان کسى در آن استقرار نيابد. شايستگان، آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا آکنده است که ترس از مرگ، جايى براى ماندن ندارد. شايستگان جاودانند؛ حکمرانان جزاير سرسبز اقيانوس بىانتهاى نور که پرتوى از آن همه کهکشانهاى آسمان دوم را روشنى بخشيده است.
گفتند: «این خاک دیگر، سرو و صنوبر ندارد
خورشید اینجا غریب است، اینجا دلاور ندارد»
گفتند: «خوب است، خوب است در گوشه ای دفن سازیم»
این آسمان را که بوی بال کبوتر ندارد
هر چند تعریف کردند از سرخی شمعدانی
دیدند این بار عاشق از لاله بهتر ندارد
بردند یاران ما را بر شانه های خیابان
بردند و بردند انگار، این کوچه آخر ندارد
در سینه از سوگ گل ها یک آسمان ابر دارم
یک شب بیاید ببیند هر کس که باور ندارد
همین جاست شهری که گویند «شهر خورشید» باشد
شهری که «یوسف» در آنجا ترس از برادر ندارد.
در کودکی رقیه ی روضه ها بود. از جوانی دل و روحش را به قرآن پیوند زد و آموزش قرآن پیشه کرد. لالایی هر شب تنها پسرش آوای زیبای قرآن بود و مرثیه های سالار شهیدان.
در زمان جنگ تحمیلی پسر کاری کرد حسینی و مادر علی اکبری تقدیم نمود به اسلام و ایران و چه برازنده نامی بر او نهاده بود: حسین علی.
مادر اما این روزها دلتنگ شهیدش شده بود، وصیت نامه اش را بسیار می خواند و بر آن می گریست. بی تاب پسر بود و چشم انتظارش تا سرانجام... .
در صبح گاه 31 اردیبهشت مادر شهید حسین علی خلیل تبار از شهدای سرافراز هادی شهر دعوت حق را لبيك گفت و به ديدار فرزند شهيدش شتافت.
گفتنی است شهید خلیل تبار در عملیات والفجر 8 و در سن 26 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد.
با توجه به سخنان اخیر جناب اقای هاشمی رفسنجانی در مورد رابطه با امریکا و اینکه ما باید بپذیریم که امریکا قدرت اول جهان است .جالب است گریزی بزنیم به وصیت نامه شهید رحمت غلامیان که پاسخی دندان شکن به سخنان اقای هاشمی داده اند:
وصیتم به شما دوستان و آشنایان –برادران بسیج وانجمن اسلامی- شورا- امت حزب الله ،هیچوقت از هیاهوی دشمنان نترسید ونگویید که دشمنان ما چه دارند وچه ندارند ،مگر ما نگفتیم که همیشه سلاح ایمان و توکل به خدا قویترین سلاح هاست .مگر ما نگفتیم خون در مقابل شمشیر پیروز است.
آیا از خود پرسیده اید که برای چه به دنیا امده ایدو چرا خدا به شما عقل وشعور داد؟
خداوند ما را به این صورت افرید وعقل وشعور داد .تا فردای قیامت از ما بپرسد که در این دنیا چه کردیم.مگر امامان وپیامبران ما نگفتند دنیا معبرو مزرعه ای است برای آخرت پس دنیایتان را آباد کنید تا فردای قیامت سربلند باشید.
1.حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»
2.روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)»
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»
3.امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »
4.رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام میفرماید:« هیچ کس نمیداند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»
5.روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تختههایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن میگذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»
اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، میدیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست میکردند و مرده را داخل آن میگذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبهدار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچهای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمیشود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.
ضیافت آب و آتش
اروند را رودي وحشي خواندهاند؛ با جزر و مدي هولناك. با دو مسير متفاوت و عمقي وحشتناك؛ اما حالا خروشي هميشگي... بهتر است بگويم اروند رودي وحشي بود، اما اينك برخلاف ظاهر ناآرام و متلاطمش، دروني آرام و مغموم دارد و بيتاب است. اروند! آرام باش، آرام! ما نيز داغداريم.
اروند آبيرنگ در ميان دو امتداد سبز جاي گرفته است. اين دو خط سبز نخلستانهاي اطراف اروند هستند. يكي در خاك ايران و ديگري در خاك عراق (بصره) چه بسيار وصيتنامهها كه زير همين درختان نوشته شده است. چه بسيار رازها كه با صاحبانشان پاي همين نخلها دفن شده است. چه بسيار نالهها، مناجاتها و...
ماهها طول كشيد تا مقدمات عمليات والفجر ۸ فراهم گردد. مشكلات بسياري در اين راه بود. از جمله شناسايي منطقه، جريان نامنظم آب و سرعت آن، گل و لاي ساحل رودخانه، جزر و مد، موانعي كه دشمن ايجاد كرده بود و... نيروهاي شناسايي در حال تمرين و نيز شناسايي موانع منطقه بودند. نيروهاي مهندسي در اين مدت كارها را آرام آرام به پيش ميبردند تا دشمن متوجه قضيه نشود. غواصان در منطقههاي جداگانه، سخت مشغول تمرين بودند و همه اين كارها چندين ماه به طول انجاميد تا اين كه شب عمليات فرا رسيد.
شب بيستم بهمن ۱۳۶۴ يكي از شبهاي تاريخي دفاع مقدس و حتي جنگهاي كلاسيك دنيا است. هنگام وداع فرا رسيده است. بچهها همديگر را در آغوش ميكشند و پيشانيبند يازهرا سلام الله عليها را بر سر هم ميبندند. تا ساعتي ديگر عدهاي از اينان با خدايشان ملاقات دارند! با غروب آفتاب به آب ميزنند تا خود را به آن سوي رودخانه برسانند. هيچ كسي از دشمن نبايد خبردار شود. كسي تا ساعت ۲۲ حق تيراندازي ندارد. ساعت ۲۲ و ۱۰ دقيقه است؛ فرمان حمله ميرسد:
«بسم الله الرحمن الرحيم؛ ولاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم؛ و قاتلوهم حتي لاتكون الفتنه؛ يا فاطمة الزهرا، يا فاطمة الزهرا، يا فاطمة الزهرا...»
و ناگهان اروند پرخروش در برابر ايمان و اراده يا زهراگويان بچهها تسليم ميشود.
۹ صبح روز ۲۱ بهمن محور عمليات تا شهر فاو به دست رزمندگان اسلام درآمده است. دشمن همچنان بهتزده است! چنان حيرت زده كه حتي از انجام هر پاتكي فلج شده است. هيچ كس فكرش را هم نميكرد! شب دوم عمليات، منطقه در انتظار جهادگران مهندسي بود. يكي تفنگ به دست ميگيرد و يكي فرمان بولدوزر. جهاد في سبيل الله است و چنين جهادي پست و مقام و درجهاي نميشناسد.
پاتك عراقيها ساعت ۳ بامداد روز ۲۲ بهمن آغاز شد. آتشي كه بين طرفين رد و بدل ميشد، شب را به روز تبديل كرد. جنگ به حالت تن به تن درآمد. كماندوهاي عراقي هرگاه هوس حمله به خاكريزها را ميكردند، با جواب صفشكن بسيجيان مواجه ميشدند! درگيري ادامه داشت. تا صبح روز ۲۲ بهمن لشگر گارد عراقي با تانكها و خودروهاي نظامي خود در محور جاده البحار سعي ميكرد خود را به خاكريزهاي رزمندگان اسلام برساند. در اين هنگام بالگردهاي هوانيروز چون عقابهاي تيزبال سررسيدند و سپاه دشمن از هم فروپاشيد و به عقب نشست.
جنگ و گريزها ۷۵ روز ادامه يافته است تا آنكه نيروهاي ايراني جاي خود را تثبيت كردند. اين نه تنها يك آبروريزي بزرگ براي عراق بلكه براي همه دنيايي بود كه با تمام توان از نيروهاي بعثي به دفاع پرداخته بودند.
غلامرضا طرق از بچههاي با صفاي ارتش و فرمانده گردان شهادت لشگر ۹۲ زرهي اهواز وقتي كه داشت به خط دشمن ميزد گفت: «من شهيد ميشوم، مفقود ميشوم، دنبالم نگرديد، پيدايم نخواهيد كرد.» ديگر جنازهاش پيدا نشد؛ چرا كه با اروند رفيق شده بود.
نام اروند با نام غواصها عجين گشته است. شهادت غواصها مظلومانهترين شهادتهاست و شايد رمز اينكه اجر شهيد دريا بالاتر از شهيد خشكي است در همين باشد كه مجاهد اين عرصه نه راه پيش دارد و نه راه پس و نه حتي راه دفاع كردن از خويش.
در روايات آمده است: هر كسي كه در آب شهيد شود، اجر دو شهيد را دارد. يك بار براي يكي از دوستان غواصم اين روايت را تعريف كردم. گفت: راست ميگويي جنگ در آب آن هم شب در آب اروند خروشان زير آتش سنگيني كه از بالاي سرت ميريزد. شب عمليات والفجر ۸ تازه معناي اين جمله را يافتم كه هر كسي ميخواهد به امام زمانش (عج) برسد، بايد خودش را به آب و آتش بزند و در آن شب، هم آب بود و هم آتش.
به یاد غواص شهید رحمت غلامیان
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.لباس پوشید و راهی خانه خدا شد
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد ودر همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایشرا عوض کرد و راهی خانه خدا شد
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید))
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجدادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدستدر خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید
بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم
طوری زندگی کنید که حتی شیطان هم شما را به بهشت ببرد
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است .
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.
رسول خدا(ص) می فرماید :
بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.
وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
اشرف الموت قتل الشهاده
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
شهادت برترین مرگهاست.
بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4
در عملیات والفجر هشت ،آقا رحمت جزو غواصان مرحله اول ومعبر گشا انتخاب شده بودند.بعد از عبور از اروند رود خود را به اسکله ای رساند که روی آن یک قبضه پدافند چهار لول کار گذاشته بودند وبا استفاده از قدرت تیر اندازی آن ،مانع پیشروی رزمندگان دریا دل می شدند.به شکر الهی وامداد غیبی چهار لول گیر کرد .چند نفر از عراقی ها مشغول رفع گیر آن بودند که ایشان؛وقت را غنیمت شمرد وبا تیز هوشی وچالاکی خاصی که داشت ،خود را به آنها نزدیک کرد ونارنجکی را که به همراه داشت را به سمت عراقی ها پرتاب کرد اما متاسفانه عمل نکرد ویا خداوند خواست آن نارنجک عمل نکند وآن چهار لول سالم بماندتا فردا علیه خود عراقی ها وهواپیما های آن ها استفاده شود...
وقاتِلوٌ هٌم حَتّی لاتٌکٌون فِتنَةُ
ترجمه:وباکافران جهاد ومبارزه کنید تافتنه وفساد ازروی زمین برطرف شود وهمه راآئین دین خداباشد واگرازفتنه وجنگ دست کشیدندباانهاعدالت کنندکه ستم وجوربه ستمکاران روانیست.
سلام ودرود بررحمت خدا ...
نام شهید: رحمت غلامیان
نام پدر: قاسم
تاریخ تولـد: 1345/2/3
تاریخ شهادت:1367/2/3
محل تولد : روستای درزی نقیب ، بخش پازوار،شهرستان بابلسر،استان مازندران
محل شهادت: خرمال،منطقه ی عملیاتی والفجر
خداوندا!!توراشکرمیکنم...آرزوی دیرینه مراکه همین شهادت بودبرآورده نمودی.
دشمنان بدانندآنقدربه جبهه میروم وعهدکردم که بروم وبجنگم ودرراه خداکشته شوم.
قسمتی ازوصیت نامه ی شهید
「❤」 ســوره نمل ایه ۷۹
آنگاه که نا امیدے بر جانت پنجه افکند ورها نمے شوے به من امیدوار باش.
「❤」 ســوره زمر ایه ۵۳
آنگاه که دوست دارے به ارزویت برسے به درگاهم دعا کن تا اجابت کنم.
「❤」 ســوره فاطر ایه ۵
آنگاه که روحت تشنه ے راز و نیاز است آهسته من را بخوان.
「❤」ســوره اعراف ایه ۵۵
آنگاه که دوست دارے کسے همواره به یادت باشد به یاد من باش که من همواره به یاد تو هستم .
「❤」ســوره بقره
لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ...
ظلمت تاریکی عصر غیبت سخت است ...
او امام همه عالم وجود است ...
اما رابط میخواد ...
چه خوش است وقتی که با یاد ما ... او مارا یاد کرده و برایمان دعا کند ...