نماز جمعه جایی برای کودکان هست؟ نیست؟..
تعملی از علل حضور کمرنگ جوانان در نماز جمعه:
چه اشکالی دارد که ستاد نماز جمعه در روز جهانی کودک برای کودکان و نوجوانان در محل برگزاری نماز جمعه، قبل از شروع شدن خطبهها مراسمی را برای آنان تدارک ببیند؟
بدون شک اگر این مراسمات انجام گیرد این کودک و نوجوان با آن خاطر خوب در ذهن در جوانی و بزرگسالی در این مکانها حضور پیدا خواهد کرد. شما فرض کنید در صدا و سیما و در بیلبردها شهر تبلیغ شود که در روز جهانی کودک مراسم بزرگ و باشکوهی در روز جمعه در دانشگاه تهران ودر محل برگزاری نماز جمعه برگزار شود و ازهمه پدران ومادران بخواهند که همراه با فرزندان خود در این مراسم حضور پیدا کنند و بعداز آن اجرای سرودهای با نشاط وانقلابی، برگزاری مسابقات متنوع اجرای نمایش و دادن هدیههای فرهنگی و مذهبی به کودکان مراسم را به پایان برسانند.
از طرفی دیگر این کودکانی که به همراه پدر و مادرهای خود که شاید آنها هم اولین بار است در این مکانها حضور پیدا میکنند و نماز جمعه را میخوانند، با شادی و خاطره خوب نماز جمعه را ترک میکنند و شاید هفتههای آینده هم از والدین خود بخواهند که آنها را به نماز جمعه ببرند و این ارتباط گیری با نوجوان هر هفته ادامه پیدا کند، این میشود که این نوجوانان وقتی از محیط نماز جمعه خاطره خوبی داشته باشند وبرنامههای فرهنگی ورزشی و تفریحی را مشاهده میکند، در ایام جوانی هم حضور مستمر پیدا خواهند کرد.
شاید برخی افراد متعصب از این اقدام ناراحت شوند و بگویند نماز جمعه که کار این قرتی بازیها نیست! در حالیکه هر عقل سلیمی این را میداند که صحبت کردن برای پیرمردان و یا افراد میانسال چندان کارگشا نیست چرا که خمیر مسیر زمدگی آنها سفت و غیر قابل انعطاف شده است در نتیجه بهترین سرمایه گزاری بر روی کودک و نوجوانی است که شخصیت او در حال شکل گیری میباشد.
نمیدانم این طرح وهزاران طرح دیگر برای مسئولین ستاد نماز جمعه تا چه میزان اهمیت دارد شاید ناراحتی چند پیرمرد متعصب در نماز جمعه را به ناراحتی دل رهبر از حضور کمرنگ جوانان ترجیح دهیم
از مسئولین ستاد نماز جمعه چند سوال میپرسیم:
۱- نماز جمعه تنها برای پیرمردان برگزار میشود؟
۲-چرا جوانان و نوجوانانی که در مراسم مذهبی حضور بسیار با شکوه دارند در نماز جمعه حضور پیدا نمیکنند؟
۳- برگزاری مراسمی در روز جهانی کودک مگر چقدر هزینه دارد؟
۴-چه راهکارهایی را برای جذب کردن فضصای نماز جمعه برای کودکان تدارک دیده اید؟
۵-چرا برخی از ائمه جمعه متانسب با ادبیت جوانان سخن نمیگویند.
۶- تا کی باید شاهد این روند سنتی باشم؟
۷- تا کنون از جوانان خواسته اید تا در اتاق فکر ستاد برگزاری نماز جمعه شرکت کنند.
۸- اصلا اتاق فکری وجود دارد؟
منتظر جوابیه مسولین ستاد نماز جمعه میمانیم...
....................
در پایان با چند توصیه از رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع مسولین ستائ اقامه نماز جمعهاین مطلب را به پایان میرسانیم:
* امام جمعه بايد جواب بدهد كه اگر مردم نمىآيند، چرا نمىآيند؟
اگر امام جمعه طورى عمل بكند، يا طورى حرف بزند، يا نرسيدن به كار را بهگونهيى از خودش نشان بدهد كه در اينجايى كه بايد محور و مركز باشد، مردمِ كمى اجتماع بكنند، او مورد سؤال است كه چرا مردم، اينجا نيستند؟ امام جمعه نبايد بيايد شكايت كند كه مردم نمىآيند. امام جمعه بايد جواب بدهد كه اگر مردم نمىآيند، چرا نمىآيند؟
البته خيلى راحت است كه ما تقصير را به گردن امرى خارج از محدودهى كار خودمان بيندازيم و بگوييم: چون مردم كمبود دارند، گوشت نيست، تخممرغ نيست، به نماز جمعه نمىآيند. اين، كار خيلى راحت و جواب آسانى است؛ اما جواب غيرصحيحى است و هيچ مستدل نيست. مردم در موارد خاصى كه همين تخممرغ هم كم است، سبزى خوردن هم گران است، مىبينيد كه با انگيزه مىآيند. در همانجا، اگر شما يك منبرىِ معروفِ جذابى را دعوت كرديد، مىبينيد همان مردمى كه بهخاطر كمبود تخممرغ و ساير كالاها، به نماز ما نمىآمدند، حالا براى اين منبرى آمدهاند. چه شد؟ اين آقا، با خودش تخممرغ يا سبزى ارزان آورده بود؟! پس مسأله، جاى ديگر است.
وظيفهى جمع كردن مردم، به عهدهى منِ امام جمعه است. بايد ببينم چهطورى مىشود مردم را در اينجا جمع كرد. البته نه جمعكردن با تهديد و تطميع - كه در كار ائمهى جمعه بحمداللَّه وجود ندارد - بلكه جمع كردن از روى جذب، انجذاب، با مطلب خوب، با عمل خوب و با نفس گرمى كه از معنويت و تقوا برمىخيزد. 7/3/1369
* منبرهاى جمعه را بايستى پُرجاذبه كرد
.آقايان! بايد روى اين مسأله فكر كرد. توقع و خواهش من اين است كه آقايان در اين جلسات روى اين مسأله فكر كنند كه چه عواملى را براى اين قضيه مىشود به كار گرفت؛ از چه شيوهى بيانى بايد استفاده كرد و از چگونه مطلبى براى جذب و جاذبه بايد بهره برد. ممكن است بعضى ابتكار لازم در شناختن بيان صحيح نداشته باشند؛ بسيار خوب، بنشينيم ترتيبى بدهيم كه آنچه بايد گفته بشود، با بهترين بيان در مجموعهيى تدوين گردد و در اختيار همه گذاشته شود.
اين طرق را بايد انتخاب كرد: منبرهاى جمعه را بايستى پُرجاذبه كرد و جوانان را به آن جذب نمود. از چيزهايى كه منفّر طباع سالم است، بايستى پرهيز كرد. از چيزهايى كه ايمانها را از روحانى سلب مىكند، بايستى اجتناب كرد. يكى از وظايف عمدهى روحانيت، عبارت از اين است كه اين ايمانها را حفظ كند؛ چون ايمان به روحانيت، همواره ملازم با ايمان به اصل دين بوده است. كمتر كسانى بودهاند كه روحانيت را قبول نداشته باشند، اما يك اعتقاد درست و حسابى به اصل دين داشته باشند. بعضى ادعا كردهاند، ولى ما كمتر يافتهايم. مردم دين را از اين طريق فهميدهاند. ايمان مردم به دين، بايد همراه با ايمانشان به همين مجموعه باشد.25/06/70
بنابراين اينجا، هم پايگاه معنويت است، هم پايگاه مقاومت. قدر اين نماز را، هم آحاد مردم بدانند، هم بخصوص جوانهاى عزيزمان بدانند، و هم آقايان ائمهى جمعهى محترم در سراسر كشور بدانند؛ آنها هم قدر اين نماز را بدانند؛ اين يك منبرى است كه نظير آن ديگر وجود ندارد. كارى كنند كه جاذبهى نماز جمعه، جوانها و دلهاى پاكيزه و مشتاق را به اين سمت بكشاند و اين كانون روز بهروز گرمتر شود.23/06/86 خطبههاى نماز جمعهى تهران
بانوی توحید و شهادت
دوران زندگی دنیایی، نقطه عطف حیات ابدی انسان است که در آن، سعادت یا شقاوت خویش را رقم میزند.
خوشابه حال مؤمنان ؛ آنان که در ایمان خویش چون کوه استوارند و در راه رضای یار، جز به وصل و لقای او نمیاندیشند .
همانانی که در مسیر بندگی، با آهنگ عشق و وفاداری سیر میکنند و در این راه از معبود محبوب خویش جز خوبی
و زیبایی نمیبینند ؛ هر چند در رنج و بلا باشند.
سلام بر قافله سالار کاروان عشق که صبر از شکیبایی او در آزرم شد. بنده راستین الهی که از برکت انفاس معصومان و همت والای خویش، اجر فرزند شهید، خواهر شهید، عمّه شهید و مادر شهید را به کف آورد و جاودانه تاریخ و اسوه حقپویان گردید. او که چشم تیز بین زمان، از دیدار مثل و مانندش در شکیبایی و زیبا نگری محروم ماند و به حیرت نشست. سلام بر بانوی توحید و شهادت، عقیله بنیهاشم، فاطمه صغری؛ زینب کبری علیهاالسلام .
بانوی توحید و شهادت
دوران زندگی دنیایی، نقطه عطف حیات ابدی انسان است که در آن، سعادت یا شقاوت خویش را رقم میزند.
خوشابه حال مؤمنان ؛ آنان که در ایمان خویش چون کوه استوارند و در راه رضای یار، جز به وصل و لقای او نمیاندیشند .
همانانی که در مسیر بندگی، با آهنگ عشق و وفاداری سیر میکنند و در این راه از معبود محبوب خویش جز خوبی
و زیبایی نمیبینند ؛ هر چند در رنج و بلا باشند.
سلام بر قافله سالار کاروان عشق که صبر از شکیبایی او در آزرم شد. بنده راستین الهی که از برکت انفاس معصومان و همت والای خویش، اجر فرزند شهید، خواهر شهید، عمّه شهید و مادر شهید را به کف آورد و جاودانه تاریخ و اسوه حقپویان گردید. او که چشم تیز بین زمان، از دیدار مثل و مانندش در شکیبایی و زیبا نگری محروم ماند و به حیرت نشست. سلام بر بانوی توحید و شهادت، عقیله بنیهاشم، فاطمه صغری؛ زینب کبری علیهاالسلام .
بسم الله الرحمن الرحیم
من از خون شهیدان شرم دارم که خلقی را به خود سرگرم دارم
اقای فرماندار:
لطفا روی خون شهدا پا بگذارید!!!!!
میدانی این حرف ، حرف کیست؟
آری درست حدس زدی، این حرف ، حرف من و توست،من و تویی که هر روز
ده ها بار این جمله را با هم بلند فریاد می زنیم
من و تویی که معتقدیم خون شهدا بی ارزش است،
من و تویی که آن ها را مرده فرض میکنیم،
من و تویی که آرمان هایشان را عقب افتادگی تلقی میکنیم،
و من وتویی که...
تعجب کرده ای؟
تعجب نکن .
مگر غیر از این است؟
کدامتان ادعایی بر خلاف این دارید؟
کدامتان از مفهوم این حرف خود را دور میدانید؟
اگر باز هم میگویی نه،پس خوب گوش کن:
صبحت را با یاد چه کسی آغاز کردی؟بایاد خدا؟؟!؟!؟
حال بگذار برایت از مشکلات شهرمان برایت بگویم.که هر کدامش دل شیعیان علی (ع) را خون کرده.
به خدا نمیدانم از کجا بگویم ؟؟؟
اقای فرماندار محترم تا کی ما باید چوب ترس وغفلت شما را بخوریم.تا چه زمانی باید بی کفایتی زیر دستان شما را تحمل کنیم،چرا کاری برای مردم نمی کنید.؟؟
چرا مشکل سواحل بابلسر حل نمیشود؟چرا من وخانواده ام به خاطر عدم اجرای طرح سالم سازی سواحل از فحشا وبدحجابی نتوانیم
به کنار ساحل برویم؟مگر این دریا مال ما نیست ؟مگر ما حق استفاده از ان را نداریم؟چرا کاری نمیکنی ؟از چه میترسید؟از خدا یا خلق خدا؟اگر از خدا میترسید بدان آن صندلی که بر روی آن نشسته ای مال شهیدان است نه توپس از آن سوء استفاده نکن.....
چرا ناراحت شدی؟ میگویی نگویم؟ چشم نمیگویم،پس تو بگو،
در سکوت و در تنهایی،در خلوت شب،با خدای خودت،بگو،نترس،
برای خدا نمیگویی، برای خودت بگو،
بگو که دیگر واجباتم برایم بی اهمیت شده است،
بگو که از محرمات لذت می برم و غافلم از حال مولایم امام زمان(عج)،
بگو که خون شهدا و عقایدشان برایم بی ارزش شده است نه در گفتارم،بلکه در عملم،
بگو که پا بر روی خون سید الشهدا گذاشته ام و دل زینب کبری(س) را خون کرده ام،
بگو آنقدر غرق دنیا گشته ام که یادم رفته است،شهدا زنده اند و شاهد بر اعمالم،
بگو آنقدر غافلم که فرزند بی بی حضرت فاطمه زهرا(س) را هم از یاد برده ام.
حال تو چه میگویی؟باز هم مخالفت میکنی؟اگر هنوز هم قبول نکرده ای،
از دیگران بپرس تا برایت بگویند،از دیگران بپرس تا برایت از جسم های بی سر بگویند،
تا برایت از بدن های تکه تکه بگویند،تا برایت از لب های تشنه بگویند،
تا برایت از خمپاره و گلوله و خون بگویند،تا برایت از جنون بگویند،
تا برایت از استخوان های بی نشان بگویند،تا برایت از پلاک های زیر خاک بگویند،
تا برایت از نیم پلاک ها بگویند،تا برایت از اسارت ها بگویند،
تا برایت از ندیدن فرزندانشان بگویند،تا برایت از ایثار ها بگویند،
تابرایت از عشق بگویند،تا برایت از دریای خون بگویند،
تا برایت از مشک های پر از اشک بگویند،تا برایت از بچه های بی پدر بگویند،
بپرس تا برایت ار نامردی روزگار سخن بگویند.
آیا هنوز هم می خواهی بشنوی؟ آیا تحمل شنیدن داری؟
آیا تحمل تصوّر جسم های در خار فرو رفته را داری؟ می پرسی چرا در خار فرورفته؟
مگر فراموش کرده ای حکایت آن دلاور مردانی که بی درنگ
بر روی خار ها دراز میکشیدند تا دیگران از روی آنها عبور کنند و به پیروزی برسند.
می دانی این ها برای چه بود؟ برای که بود؟
نگو که برای پس گرفتن خاکشان بود،نگو که برای دفاع از میهنشان بود،
بلکه فریاد بزن برای انتقام گرفتن صورت سیلی خورده بانوی دو عالم بود.
نکند باز هم می خواهی بشنوی؟؟!؟ اما دیگر من نمی توانم بگویم!!،
پس اینبار تو بگو ، تو فکر کن:
اول یادی از دست های بریده علم دار کربلا بکن،
بعد یادی از جسم بی سر امام حسین(ع) و
بعد هم یادی از دختر کوچکشان حضرت رقه(س) ،
نمی گویم که یادی از عبدالله ابن حسن(ع) که خود را سپر امام حسین(ع)کرد بکنی،
زیرا میدانم که شرمنده خواهی شد...
مشکل بعدی شهر ما انجام مسابقات جام رمضان در شب های ماه رحمت خداست.چرا جوانان ما بجای اینکه در شب های ماه رمضان به مساجد و حسینه ها بروند به سالن های فوتبال میروند.یعنی واقعا نمیتوان این مسابقات را در زمان دیگر برگزار کرد.از شما خواهشمندم فکری اساسی برای این مسئله بکنید زیرا جوانان این شهر در خطر هستند.مخصوصا در این جنگ فرهنگی غرب علیه دین وایمان جوانان ما .پیشنهاد من هم به شما این است که با جدیت این مسئله دنبال کنید تا این مسابقات از ماه رمضان به ماه شعبان انتقال پیدا کند.
و در اخر هم از شما خواستار هستم در مسئله ارتحال امام با جدیت بیشتری کار کنید چون واقعا بخشدار های شما کار خاصی انجام نداده اند واز زیر کار در رفته اند.این انقلاب مدیون رهبری مام خمینی (ره) است.پس تقاضا دارم.شخصا وارد گود شوید ودست ما را در اعزام مردم به سالگرد امام را بگیرید.گاهی باید کارهایی انجام داد که فقط خدا ببیند.
پاسداری از خون شهدا غیرت می خواد
غیرتی ایرانی
غیراتی از جنس خون و اعتقاد
و نه غیرتی برخواسته از چشمهای بسته
و نه غیرتی برخواسته از اشتباه
مثل حرکتی در تاریکی
حال نگاهی به خود بیانداز،ببین آیا باز هم میتوانی بگویی*العجل یا مولای*
در حالی که تو باعث میشوی هر جمعه چشم های مولایت بگریند
و دهان مبارکشان ناله استغفار سر دهند.
حرف برای گفتن بسیار است ، اما افسوس که کسی نمیشنود،
افسوس که همه خفته اند.
پس با تو میگویم یا مولای ، که به فریادمان رسی.
یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)
الغوث،الغوث،الغوث
ادرکنی، ادرکنی،ادرکنی
الساعه،الساعه،الساعه
العجل،العجل،العجل!
ما ها همه مسولیم....
مسول قطره قطره خـــــون شهــــدا
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند
یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم
مست از آن دستی که می دانی شدیم
یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت
کوفه در تزویر خود پایان گرفت
کوفه یعنی دستهای ناتنی
کوفه یعنی مردهای منحنی
کوفه یعنی مرد آری مرد نیست
یا اگر هم هست صاحب درد نیست
عده ای رندان بازاری شدند
عده ای رسوایی جاری شدند
آن همه دستی که در شب طی شدند
ابن ملجم های پی در پی شدند........
از سکوت و گریه سرشارم علی
تا همیشه دوستت دارم علی
فرازهایی از سخنان حضرت امام خمینی(ره) درباره شهادت و شهیدان
((از شهادت باكی نیست … شهادت ارثی است كه از اولیا ما به ما می رسد.))
***
((شهادت فخر اولیا بوده است و فخر ما.))
***
شهادت عزت ابدی است، حیات ابدی است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند كه مردن را تمام می دانند و انسان را فانی.))
***
شهادت هدیه ای است از جانب خدای تبارك و تعالی برای آن كسانی كه لایق هستند و دنبال هر شهادتی باید تصمیم ها قوی تر بشود.
***
ملتی كه شهادت برای او سعادت است پیروز است.
***
آنكه شهادت را در آغوش، همچون عزیزی می پذیرد، آن كوردلان نمی توانند مقابله كنند.
***
خط سرخ شهادت آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.
***
همین شهادتها پیروزی را بیمه می كند، همین شهادتهاست كه دشمن شما را رسوا می كند در دنیا.
***
شهادت در راه خدا چیزی نیست كه بتوان آن را با سنجش های بشری و انگیزه های مادی ارزیابی كرد.
***
خداوندا این دفتر و كتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مكن.
***
عزیزان من! از فدائی دادن و نثار جان و مال در راه خدا و اسلام و ملت مسلمان نهراسید كه این شیوه پیغمبر عظیم الشان و اوصیاء و اولیاء آنان بوده و خون ما رنگین تر از خون شهدای كربلا نیست.
***
این حس جلو آمدن برای اسلام و شهادت بود كه ما را به پیروزی رساند.
***
شهید
امیدوارم كه این شهدا در نامه ای كه اسم شهدای بدر و كربلا نوشته می شود اسم اینها نوشته شده باشد.
***
رحمت سرشار خداوند متعال بر شهدای فضیلت، شهدایی كه با نثار خون خود درخت با بركت اسلام را آبیاری نمودند.
***
مگر شهادت هم نگرانی دارد؟ ما دوستانمان كه شهید شدند در جوار رحمت حق هستند، چرا برای اینها دل تنگ باشیم؟
***
چه سعادتمند بودند این شهیدان كه دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نموده و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند.
***
خون سلحشوران كوخ نشین، كاخهای ستم را درهم كوبید.
***
خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند، خوشا به حال آنان كه در این قافله نور، جان و سر باختند، خوشا به حال آنهایی كه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.
بدا به حال آنهایی كه از كنار این معركه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی ساكت و بی تفاوت و یا انتقاد كننده و پرخاشگر گذشتنند
***
رحمت خداوند بر این مجاهدین عظیم الشان كه شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می كند .
***
بسم رب الشهدا
آن روز در آن معرکه مجنون رقصید
بی خود شدو درکنار کارونرقصید
خورشید فرو رفت به اعماق زمین
از شرم برادرم که در خون رقصید
فتح خرمشهر فتح خاک نيست، فتح ارزشهاى اسلامى است. خرمشهر شهر لاله هاى خونين است مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که مىتپيد و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادرى بود که فرزندان خويش را زير بال و پر گرفته بود و در بىپناهى پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نيز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزير شدند که به آن سوى شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهايى بود که جز در بازپسگيرى شهر برآورده نمىشد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
خرمشهر از همان آغاز، خونينشهر شده بود. خرمشهر خونين شهر شده بود تا حقيقت از افق غربت و مظلوميت رزمآوران و بسيجيان غرقه در خون ظاهر شود. آنان در غربت جنگيدند و با مظلوميت به شهادت رسيدند و پيکرهاشان زير تانکهاى شيطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پيوست. اما راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا درنمىيابند. گردش خون در رگهاى زندگى شيرين است اما ريختن آن در پاى محبوب، شيرينتر است؛ و نگو شيرينتر، بگو بسيار بسيار شيرينتر است.
راز خون در آنجاست که همه حيات به خون وابسته است. اگر خون يعنى همه حيات و از ترک اين وابستگى دشوارتر هيچ نيست پس، بيشترين از آن کسى است که دست به دشوارترين عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسى مىبخشد که اين راز را دريابد. آن کس که لذت اين سوختن را چشيد در اين ماندن و بودن جز ملالت و افسردگى هيچ نمىيابد.
آنان را که از مرگ مىترسند از کربلا مىرانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقيقت وجود انسان را از ميان هاويه آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب کردهاند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بياموزد.
آنان را که از مرگ مىترسند از کربلا مىرانند. وقتى که کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معناى شهادت گرفت، هنگام آن بود که شبى عاشورايى برپا شود و کربلائيان پاى در آزمونى دشوار بگذارندا
کربلا مستقر عشاق است و شهيد سيد محمد على جهانآرا چنين کرد تا جز شايستگان کسى در آن استقرار نيابد. شايستگان، آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا آکنده است که ترس از مرگ، جايى براى ماندن ندارد. شايستگان جاودانند؛ حکمرانان جزاير سرسبز اقيانوس بىانتهاى نور که پرتوى از آن همه کهکشانهاى آسمان دوم را روشنى بخشيده است.
گفتند: «این خاک دیگر، سرو و صنوبر ندارد
خورشید اینجا غریب است، اینجا دلاور ندارد»
گفتند: «خوب است، خوب است در گوشه ای دفن سازیم»
این آسمان را که بوی بال کبوتر ندارد
هر چند تعریف کردند از سرخی شمعدانی
دیدند این بار عاشق از لاله بهتر ندارد
بردند یاران ما را بر شانه های خیابان
بردند و بردند انگار، این کوچه آخر ندارد
در سینه از سوگ گل ها یک آسمان ابر دارم
یک شب بیاید ببیند هر کس که باور ندارد
همین جاست شهری که گویند «شهر خورشید» باشد
شهری که «یوسف» در آنجا ترس از برادر ندارد.
در کودکی رقیه ی روضه ها بود. از جوانی دل و روحش را به قرآن پیوند زد و آموزش قرآن پیشه کرد. لالایی هر شب تنها پسرش آوای زیبای قرآن بود و مرثیه های سالار شهیدان.
در زمان جنگ تحمیلی پسر کاری کرد حسینی و مادر علی اکبری تقدیم نمود به اسلام و ایران و چه برازنده نامی بر او نهاده بود: حسین علی.
مادر اما این روزها دلتنگ شهیدش شده بود، وصیت نامه اش را بسیار می خواند و بر آن می گریست. بی تاب پسر بود و چشم انتظارش تا سرانجام... .
در صبح گاه 31 اردیبهشت مادر شهید حسین علی خلیل تبار از شهدای سرافراز هادی شهر دعوت حق را لبيك گفت و به ديدار فرزند شهيدش شتافت.
گفتنی است شهید خلیل تبار در عملیات والفجر 8 و در سن 26 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد.